دلم از دوری تو غمگین است
آه، دریا! دلِ مرا دریاب
قلب من بیتو مثل پاییز است
ای بهاران! به یاریام بشتاب
نامِ تو، وردِ هر زبانی هست
دلِ ایینه، بیتو میگیرد
تو که باشی، خزان نمیاید
تو نباشی، بهار میمیرد
آخر از راه میرسی یک روز
تا ستمپیشه از میان برود
رخت بر بندد از جهان، زشتی
تا که از عدل و داد، پُر بشود
منتظر ماندهام که تا روزی
مثل خورشید از سفر ایی
نوبتِ عاشقی به من برسد
عقدههای دلم تو بگشایی
مثل نسیم و قاصدک
سید محمد مهاجرانی
گاهی کنار باغ گل
گاهی کنار سبزهزار
گاهی کنار کوه و دشت
گاهی کنار چشمهسار
گاهی میان جمکران
گاهی میان کربلاست
گاهی میان شهر تو
گاهی میان شهر ماست
با روی خوش، با بوی خوش
اینجا و آنجا میرود
مثل نسیم و قاصدک
هر جای دنیا میرود
هم دوستدار غنچهها
هم دوستدار بچههاست
ای کاش میدانستم او
امروز یا امشب کجاست
|